آیه 39 سوره نمل

از دانشنامه‌ی اسلامی

قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ ۖ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ

[27–39] (مشاهده آیه در سوره)


<<38 آیه 39 سوره نمل 40>>
سوره :سوره نمل (27)
جزء :19
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

(از آن میان) عفریتی از جن گفت: من پیش از آنکه تو از جایگاه (قضاوت) خود برخیزی آن را به حضورت آرم و من بر آوردن تخت او قادر و امینم.

یکی از جنّیان کاردان و تیزهوش گفت: من آن را پیش از آنکه از مسند خود برخیزی نزد تو می آورم، و من بر این [کار] توانا و امینم،

عفريتى از جن گفت: «من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مى‌آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»

عفريتى از ميان جنها گفت: من، قبل از آنكه از جايت برخيزى، آن را نزد تو حاضر مى‌كنم، كه من بر اين كار هم توانايم و هم امين.

عفریتی از جنّ گفت: «من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

An afreet from among the jinn said, ‘I will bring it to you before you rise from your place. I have the power to do it and am trustworthy.’

One audacious among the jinn said: I will bring it to you before you rise up from your place; and most surely I am strong (and) trusty for it.

A stalwart of the jinn said: I will bring it thee before thou canst rise from thy place. Lo! I verily am strong and trusty for such work.

Said an 'Ifrit, of the Jinns: "I will bring it to thee before thou rise from thy council: indeed I have full strength for the purpose, and may be trusted."

معانی کلمات آیه

  • عفريت: زيرك قوى. در اقرب الموارد گويد: گويند: «رجل عفريت و اسد عفريت» يعنى مرد قوى و شير قوى. طبرسى فرمايد: عفريت از عفر به معنى خاك است كه او حريف خويش را به خاك مى‏اندازد، به معنى «النافذ فى الامر و الخبيث المنكر» نيز آمده است. ابو موسى در نامه خود درباره على عليه السّلام گفته: «غشيهم يوم بدر ليثا عفريتا» روز بدر مانند شيرى قوى و زيرك بر سر كفار آمد. (نهايه).

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ «38»

(سليمان) گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او (بلقيس، ملكه‌ى سبا) را- قبل از آن كه آنان به حال تسليم نزد من آيند- براى من مى‌آورد؟

قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ «39»

عِفريتى از جنّ (كه داراى قدرت و زيركى خاصّى بود به سليمان) گفت: من آن را نزد تو مى‌آورم پيش از آن كه از جاى خود برخيزى، و من قطعاً بر اين كار هم قدرت دارم و هم مورد اعتمادم.

نکته ها

در كلمه‌ى‌ «عِفْرِيتٌ»، معناى شدّت و قدرت نهفته است.

پس از بازگشت فرستادگان بلقيس، همراه با هديه‌هاى خود و آگاهى ملكه‌ى سبا از اين كه سليمان يك پادشاه نيست؛ ملكه تصميم گرفت شخصاً نزد سليمان آيد تا اوضاع را از نزديك ببيند. سليمان از حركت بلقيس آگاه شد و خود را براى قدرت نمايى آماده كرد.

پیام ها

1- اطرافيان سليمان، داراى قدرت فوق العاده يا خارق العاده بودند. «أَيُّكُمْ»

2- ميدان را براى رقابت صحيح باز گزاريد. «أَيُّكُمْ»

3- در شرايط مناسب از توانايى ديگران استفاده كنيد. «أَيُّكُمْ يَأْتِينِي»

جلد 6 - صفحه 422

4- ملاك، لياقت و توانايى است، نه جنسيّت. «أَيُّكُمْ يَأْتِينِي» با اين كه در ميان اطرافيان سليمان، جنّ و پرنده و انسان، همه بودند ولى ملاك برترى، قدرت آوردن تخت است نه جنسيّت آورنده‌ى آن.

5- اگر تخت وتاج را از انسان بگيريم، تسليم‌شدن او آسان است. «يَأْتِينِي بِعَرْشِها»

6- قرآن مسأله‌ى طىّ الارض‌ «1» را مى‌پذيرد. يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ‌ ...

7- قدرت‌نمايى بايد با مخاطب تناسب داشته باشد. «بِعَرْشِها»

8- براى ارشاد و هدايت ديگران، از امكانات خود آنان استفاده كنيد. «بِعَرْشِها»

9- پيروز كسى است كه قبل از دشمن اقدام كند. «قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي»

10- كارهاى فوق‌العاده بايد با هدف عالى همراه باشد. «يَأْتِينِي بِعَرْشِها- يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ»

11- حضرت سليمان علم غيب داشت. «يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ»

12- در يك نظام و حكومت موفّق، بايد از همه‌ى نيروها در جاى خود استفاده كرد. «قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ»

13- جنّ مى‌تواند به انسان كمك كند. «قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ»

14- لياقت‌هاى خود را به ديگران اعلام كنيد. «أَنَا آتِيكَ»

15- سرعت، قدرت و امانت، شرط انجام كارهاى بزرگ است. «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ‌- لَقَوِيٌّ أَمِينٌ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39)

خلاصه چون سليمان عليه السّلام طلب فرمود كسى را كه تخت را حاضر سازد:

قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِ‌: گفت پليدى سركش از جن كه از غايت علو و سركشى جنيان را ذليل ساخته بود، نام او ذكوان يا صخر. أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ‌: من بيارم آن را به حضور تو پيش از آنكه برخيزى از مقام حكومت خود، و سليمان عليه السّلام تا نصف روز در مجلس حكومت نشستى.

وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ‌: و بدرستى كه من بر حمل آن تخت هر آينه توانا و امين هستم در حفظ آن كه در طلا و نقره و جواهرات آن خيانت نكنم و آن را به تو رسانم. حضرت به جهت اظهار قدرت و دليل بر صحت نبوت فرمود: زودتر از اين مى‌خواهم آورده شود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (36) ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37) قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38) قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39) قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)

قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ (42) وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ (43) قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (44)

ترجمه‌

پس چون آمد سليمان را گفت آيا مدد ميكنيد مرا بمال پس آنچه داد مرا خدا بهتر است از آنچه داد شما را بلكه شما بهديه خود شاد ميشويد

باز گرد بسوى آنها پس هر آينه ميآورم آنها را بلشكرهائى كه طاقت نباشد آنها را بآن لشگر و هر آينه بيرون خواهم كرد آنها را از سبا ذليلان با آنكه آنها خوار باشند

گفت اى جماعت كدام يك از شما مى‌آورد نزد من تخت او را پيش از آنكه بيايند نزد من با آنكه منقادان باشند

گفت پليد سركشى از جن من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برخيزى از جايت و همانا من بر آن تواناى امينم‌

گفت آنكس كه بود نزدش دانشى از كتاب من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برگردد بسوى تو نظرت پس چون ديد آنرا برقرار نزدش گفت اين از فضل پروردگار من است تا بيازمايد مرا كه آيا شكر ميكنم يا ناشكرى مينمايم و كسيكه شكر كند پس جز اين نيست كه شكر ميكند بر نفع خود و كسيكه ناشكرى كند پس همانا پروردگار من بى‌نياز و داراى كرم است‌

گفت ناشناس كنيد براى او تختش را به بينيم آيا مى‌شناسد يا ميباشد از آنانكه نميشناسند

پس چون آمد گفته شد آيا اينچنين است تخت تو گفت گوئيا آن آنست و داده شديم دانش را پيش از آن و بوديم مسلمانان‌

و بازداشته بود او را آنچه بود كه ميپرستيد غير از خدا همانا او بود از گروه كافران‌

گفته شد مر او را داخل شو در قصر پس چون ديد آنرا پنداشتش گودال آبى و بالا زد دو ساقش را گفت همانا آن قصرى است صاف و درخشان شده از آبگينه‌ها گفت پروردگارا بدرستيكه من ستم كردم بر خودم و تسليم شدم با سليمان براى خداوندى كه پروردگار جهانيان است.

تفسير

پس از وصول هديه بلقيس و حامل آن به پيشگاه حضرت سليمان‌

جلد 4 صفحه 151

بحامل فرمود آيا شما ميخواهيد با من كمك مالى كنيد با آنكه آنچه خدا بمن عطا فرموده از نبوت و سلطنت و علم و حكمت بهتر است از آنچه بشما داده از جاه و مال و جلال پس من حاجتى بشما و مالتان ندارم و موجب خوشنودى من نميشود شما بهديه خودتان كه مال دنيا است خوشحال ميشويد و اعتنا داريد من شما را بدين حق و توحيد دعوت ميكنم شما براى من هديه ميفرستيد بر گرد با هديه خود بسوى بلقيس و قومش پس قسم بخدا بياورم براى سركوبى آنها لشگرهائيكه قدرت مقابله با آنرا نداشته باشند و بتحقيق بيرون كنم آنها را از اراضى سبا در حالتى كه خوار و ذليل باشند بزوال ملك و عزّت و گرفتارى بفقر و اسارت و بعضى أ تمدّونّي بنون واحده مشدّده قرائت نموده‌اند و قمى ره فرموده پس بر گشت بسوى بلقيس فرستاده او و قضايا را عرضه داشت و او را مطلع از قوّت حضرت سليمان نمود و او دانست كه چاره‌ئى ندارد و بجانب آنحضرت كوچ نمود و گفته‌اند از مجموع قضايا يقين به نبوت حضرت پيدا كرد و عازم بزيارت و انقياد و اطاعت گرديد و اشراف قوم هم قبول نمودند كه متابعت كنند و چون حضرت از اقبال آنها بجانب خود مطلع شد خواست قدرت و عظمت خداداد خود را باو ارائه دهد تا موجب مزيد معرفت و اذعان كامل او بمقام نبوت گردد و بأعيان مجلس فرمود كدام يك از شما تخت بلقيس را نزد من حاضر ميكند پيش از آنكه آنها بيايند نزد من در حاليكه مسلمان باشند و گفته‌اند چون اوصاف تخت بلقيس را شنيده بود و تمايل او را باسلام احراز فرموده بود ميخواست قبلا تخت او را تصرّف نمايد چون بعد از رسميّت اسلام او تصرف در مالش حرام بود و بنظر حقير اينمعنى از اخلاق انبياء دور است و ظاهرا مراد از اسلام انقياد و تسليم است و مقصود همان ارائه قدرت و عظمت بوده كه بدوا ذكر شد در هر حال يكى از بنى جان كه بسيار پليد و متمرّد از امر حضرت بود و اخيرا تسليم شده بود و سريع السير و با جربزه بود عرضه داشت كه من پيش از آنكه از مجلس حكومتت برخيزى تخت بلقيس را برايت حاضر ميكنم و گفته‌اند تا نيمه روز معمولا براى حكومت جلوس ميفرمود و اظهار توانائى در انجام امر و امانت در حفظ و ايصال آن نمود و مقصودش اين بود كه مطمئن باشيد در جواهراتش تعدّى و تفريطى روى نخواهد داد و قمى ره فرموده حضرت سليمان بعد از آنكه عفريت اين اظهار را

جلد 4 صفحه 152

نمود فرمود من ميخواهم زودتر از اين حاضر شود پس آصف بن برخيا عرض كرد من حاضر ميكنم آنرا پيش از آنكه بر گردد بسوى تو چشمت و ظاهرا مقصود آن باشد كه الآن بهر چه نظر افكنده‌ئى تا چشم از آن بر دارى و متوجه چيز ديگر شوى من آنرا برايت حاضر ميكنم پس خدا را خواند باسم اعظم و تخت بلقيس از زير كرسى حضرت سليمان بيرون آمد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه پرسيدند از او كه بود آنكسيكه نزد او علمى از كتاب بود فرمود وصى برادرم سليمان بن داود بود و در بصائر و كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و نزد آصف از آن يك حرف بود پس تكلم نمود بآن و خسف شد زمين ميان او و ميان تخت بلقيس تا تخت را بدست خود گرفت بعد زمين بحال اول برگشت زودتر از طرفة العين و نزد ما از اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و يك حرف آن مخصوص بخدا است كه براى علم غيب خود اختيار فرموده و لا حول و لا قوّة الا باللّه العلى العظيم و در روايت ديگرى از بصائر است كه تكلم نمود بآن پس خسف شد زمينى كه ميان او و ميان تخت بود و آن دو قطعه زمين تلاقى نمودند و نقل شد تخت از آن قطعه باين قطعه و در روايت ديگرى از كافى است كه تكلم نمود بآن پس پاره شد براى او زمينى كه در ميان او و سبا بود پس گرفت تخت بلقيس را و گذارد نزد سليمان عليه السّلام پس منبسط شد زمين در كمتر از طرفة العين و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيچيده شد زمين از براى او و عياشى ره از امام هادى عليه السّلام نقل نموده كه آنكسيكه داراى علم كتاب بود آصف بن برخيا بود و حضرت سليمان عاجز نبود از معرفت بآنچه معرفت پيدا كرد بآن آصف ولى ميخواست وصى خود را بجن و انس بشناساند تا بدانند كه او حجّت است بعد از سليمان عليه السّلام لذا از علمى كه خداوند نزد او وديعه گذارده بود آموخت بآصف بامر خدا تا اختلاف نشود در امامتش چنانچه همين معامله را داود با سليمان فرمود بامر خدا براى اثبات امامت و نبوت آنحضرت و تأكيد حجّت از خدا بر خلق و بعد از نقل اين روايات حاجت بذكر اقوال ديگر در تفسير الّذى عنده علم من الكتاب و كيفيت نقل و انتقال تخت نيست و گفته‌اند آصف وزير و خواهر زاده حضرت سليمان بود كه عالم بكتب سماوى بود و مراد از كتاب جنس كتب منزله بر انبيا است كه معرّف بالف و لام شده و بعضى آنرا لوح محفوظ دانسته‌اند و حضرت‌

جلد 4 صفحه 153

سليمان بعد از آنكه تخت را در مقابل خود ديد براى اداء شكر نعمت و اخلاص حول و قوت بخدا فرمود اين از تفضّل پروردگار است بر من با آنكه من استحقاق چنين موهبتى را ندارم براى آنكه بيازمايد مرا كه آيا شكر گذارى مينمايم و مى‌فهمم كه من از خود قوّه‌ئى ندارم يا ناشكرى ميكنم بتصور آنكه من بقوه و قدرت خودم كار ميكنم و كرده‌ام و كسيكه شكر كند بر نفع خود كار ميكند چون شكر موجب دوام نعمت و مزيد آنست و ناشكرى موجب نقص و زوال آن و براى خدا ضررى ندارد چون او بى‌نياز از شكر است و انعامش بمقتضاى بزرگى است كه در احسان خود غرضى ندارد و عوضى نميخواهد و گفته‌اند چون ميخواست عقل بلقيس را آزمايش فرمايد دستور داد كه هيئت و شكل تخت او را تغيير دادند تا به بيند آنرا مى‌شناسد يا خير و اين شناختن موجب هدايت او بدين حق ميشود يا خير و بعد از آمدن او و ديدن تختش پرسيدند آيا تخت تو اينچنين تختى است براى آنكه امر بر او مشتبه شود و موجب مزيد آزمايش عقل و هوش او گردد و او در جواب گفت گويا اين همان است كه دلالت بر كمال عقل و هوش او داشت چون ظاهرا شناخت آنرا ولى نخواست جزما بگويد همان است باحتمال آنكه شايد مثل آن باشد و بعدا اظهار داشت كه ما قبل از ديدن اين معجزه علم به نبوت حضرت سليمان پيدا كرديم و اسلام آورديم و مقصودش بعد از مراجعت فرستادگانش بود كه حامل هدايا بودند ولى آفتاب‌پرستى بازداشته بود او را از آنكه رسما داخل در دين حق شود چون در بين كفار نشو و نما پيدا كرده بود و سابقه كفر داشت و تا آنزمان اقرار بزبان بر نبوت پيغمبر وقت ننموده بود و بعضى انّها بفتح همزه قرائت نموده‌اند و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه حضرت سليمان بازداشت او را از آنكه عبادت غير خدا را بنمايد ولى معناى اول اظهر است و روايت شده كه حضرت سليمان پيش از ورود بلقيس امر فرموده بود براى او قصرى ساخته بودند كه صحن آن از بلور سفيد بود و از زير آن آب جريان داشت و قمى ره فرموده كه در آن آب حيوانات دريائى سير مينمودند و تخت حضرت در صدر عمارت گذارده شده بود و خود بر آن جلوس نموده و بلقيس را احضار فرمود و او چون چشمش بزمين قصر افتاد گمان كرد آب ايستاده است پس لباس خود را از دو ساق پا بالا كشيد و ديده شد موى زيادى كه در پاى او بود و حضرت‌

جلد 4 صفحه 154

فرمود نترس آنچه مى‌بينى آب نيست آن عرصه قصرى است كه از بلور صاف و درخشان ساخته شده و بلقيس اظهار ندامت و اقرار بظلم بر نفس خود نمود از عبادت آفتاب يا از گمان بدى كه بحضرت برده بود كه آن اين بود كه ميخواهد او را غرق كند و اقرار باسلام و توحيد پروردگار جهانيان نمود ببركت معيّت و مصاحبت و حضور در بارگاه سليمانى و حضرت بشياطين امر فرمود كه دوائى بسازند براى بردن مو از بدن و آنها اطاعت نموده نوره را تهيه و تقديم داشتند و بلقيس استعمال نمود و حضرت او را براى خود تزويج فرمود.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ عِفرِيت‌ٌ مِن‌َ الجِن‌ِّ أَنَا آتِيك‌َ بِه‌ِ قَبل‌َ أَن‌ تَقُوم‌َ مِن‌ مَقامِك‌َ وَ إِنِّي‌ عَلَيه‌ِ لَقَوِي‌ٌّ أَمِين‌ٌ (39)

‌گفت‌ عفريتي‌ ‌از‌ طايفه‌ جن‌ ‌من‌ ميآورم‌ نزد تو باين‌ عرش‌ بلقيس‌ پيش‌ ‌از‌ آنكه‌ تو ‌از‌ ‌اينکه‌ مجلس‌ برخيزي‌ و بدرستي‌ ‌که‌ ‌من‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ امر قوت‌ و قدرت‌ دارم‌ و مطمئن‌ باش‌ ‌که‌ هيچ‌ گونه‌ تصرفي‌ ‌در‌ جواهرات‌ ‌او‌ نميكنم‌ صحيحا سالما تحويل‌ ميدهم‌.

عفريت‌ ‌در‌ زبان‌ فارسي‌ ديو تعبير ميكنند و يك‌ صنف‌ ‌از‌ جن‌ هستند و داخل‌ ‌در‌ شياطين‌ هستند مثل‌ ‌خود‌ شيطان‌ مشاهده‌ كنيد قدرت‌ شيطان‌ ‌را‌ ‌که‌ نسبت‌ ‌به‌ بني‌ آدم‌ ‌از‌ مشرق‌ بمغرب‌ ‌از‌ جنوب‌ بشمال‌ ميرود ‌در‌ قلوب‌ ‌آنها‌ داخل‌ ميشود و ‌آنها‌ ‌را‌ اغوا ميكند ‌که‌ خودش‌ قسم‌ ياد كرد ‌که‌ تمام‌ ‌آنها‌ ‌را‌ اغوا ميكنم‌ ‌که‌ ‌گفت‌: قال‌َ فَبِعِزَّتِك‌َ لَأُغوِيَنَّهُم‌ أَجمَعِين‌َ إِلّا عِبادَك‌َ مِنهُم‌ُ المُخلَصِين‌َ (حجر ‌آيه‌ 39 و 40) و ‌خدا‌ ميفرمايد وَ لَقَد صَدَّق‌َ عَلَيهِم‌ إِبلِيس‌ُ ظَنَّه‌ُ فَاتَّبَعُوه‌ُ إِلّا فَرِيقاً مِن‌َ المُؤمِنِين‌َ (سبا ‌آيه‌ 19) ولي‌ خداوند باو قدرت‌ نداده‌ ‌که‌ اموال‌ مردم‌ ‌را‌ بربايد ‌ يا ‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بقتل‌ رساند و الا يك‌ نفر ‌از‌ بني‌ آدم‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌آن‌ عداوتي‌ ‌که‌ دارد ‌که‌ ‌خدا‌ ميفرمايد لَكُم‌ عَدُوٌّ مُبِين‌ٌ (يس‌ ‌آيه‌ 60) باقي‌ نميگذاشت‌ ولي‌ ‌اينکه‌ عفريت‌ همچه‌ قدرتي‌ داشت‌ باري‌ حضرت‌ سليمان‌ باو اجازه‌ نداد

جلد 14 - صفحه 143

بعضي‌ گفتند ‌که‌ فرمود زودتر ‌از‌ ‌اينکه‌ مقدار زمان‌ ميخواهم‌ ‌که‌ گفتند حضرت‌ سليمان‌ اول‌ آفتاب‌ ميآمد ‌در‌ مجلس‌ قضاوت‌ ‌بين‌ ‌النّاس‌ ‌تا‌ قبل‌ ‌از‌ ظهر چند ساعت‌ طول‌ ميكشيد و اراده‌ داشت‌ ‌که‌ زودتر ‌از‌ ‌اينکه‌ مقدار عرش‌ بلقيس‌ حاضر شود ولي‌ ‌اينکه‌ كلام‌ بنظر تمام‌ نيست‌ زيرا مقصود سليمان‌ باين‌ چند ساعت‌ تغييري‌ پيدا نميكند بلكه‌ ممكن‌ ‌است‌ نظر مباركش‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ مقام‌ آصف‌ ‌بر‌ لشكريان‌ و ملاء ‌خود‌ معلوم‌ شود ‌ يا ‌ اينكه‌ اطمينان‌ باين‌ عفريت‌ نداشت‌ ‌که‌ مبادا تصرفي‌ و جنايتي‌ بكند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 39)- در اینجا دو نفر اعلام آمادگی کردند که یکی از آنها عجیب و دیگری عجیبتر بود.

نخست «عفریتی از جن رو به سوی سلیمان کرد و گفت: من تخت او را پیش از آن که (مجلس تو پایان گیرد و) از جای بر خیزی نزد تو می‌آورم» (قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ).

من این کار را با زحمت انجام نمی‌دهم و در این امانت گران قیمت نیز خیانتی نمی‌کنم، چرا که «من نسبت به آن توانا و امینم»! (وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص455

منابع